خبری که درگوشی بود دیگر عیان شد. می گفتند حمید باکری شهید شده است. او رفته است، در حالی که نشسته بوده خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر می شود. خاک ها که می نشیند می بینند حمید چشم هایش را بسته و رفته است برای همیشه.
چشم هایی که می گفتند از فرط خستگی مویرگ هایش پاره شده و از آنان خون می آمده است. حالا او آنها را بسته و به آرامش رسیده بود. خبر در جبهه می پیچید و به برادرش مهدی می رسد. هر دو برادر در میانه عملیات خیبر هستند. عملیاتی که در سوم اسفند ماه ۱۳۶۲ آغاز شد و تا ۲۲ اسفند همان سال ادامه یافت.
عملیات خیبر بخشی از نبرد نیزارها بود.
هدف از عملیات خیبر عبارت بود از انهدام نیروهای سپاه سوم عراق، تامین جزایر مجنون شمالی و جنوبی، ادامه تک از جزایر و محور طلائیه به سمت نشوه و الحاق به نیروهایی که از محور زید به دشمن حمله می کردند. در نظر بود که خشکی شرق دجله از طریق هور تصرف شود تا دشمن نتواند از سمت شمال سپاه سوم را تقویت کند.
در سوم اسفند ۱۳۶۲ نیروهای ایرانی توانستند به سمت جزیره نفت خیز مجنون یورش بردند. این عملیات اولین عملیات استراتژیک تهاجمی نیروهای ایرانی در جنگ ایران و عراق به شمار می آید. در این زمان نیروی هوایی ایران زمینگیر بود و تنها می توانست در حدود ۱۰۰ سرتی عملیاتی انجام دهد. این کار دست نیروهای عراقی را در استفاده از بالگرد برای نبرد با ایرانی ها باز می گذاشت. با این حال ایرانی ها توانستند نیروهای عراقی را از جزیره مجنون بیرون کنند که فاجعه بزرگی برای عراق محسوب می شد.
خیبر و خیبریان در میانه جنگ جاودانه شدند. نبرد در هور، عملیات آبی و خاکی بود که تلفات زیاد داشت. بسیاری از کسانی که در خیبر شهید شدند برای همیشه در آب های هور ماندند و هرگز جنازه های شان برنگشت.
حمید باکری هم همان جا ماند. فرمانده جنگی که آرام بود و بی ادعا. او تا آخرین لحظه و برای همیشه کنار همرزمانش ماند.